بی تو ...

بی تو احساس دلم پوشالی است

ذهنم از الفاظ موذون خالی است

بی تو نبض جنون روئیده ام

طرح غمناک شبی پوشیده ام

بی تو مهمان دلم غم است و بس

خورده بر تقدیر من امضای غم

بی تو گیج پیکر پروانه ام

با طنین بوته ها بیگانه ام

بی تو از ابهام از بود و نبود

می شوم قربانی مرگی کبود

این صداقت عادت دیرینه است

راز باران در شب عادینه است

تا کجا دل را ثریایی کنم

التماست ای اهورایی کنم

کولی چادرنشین چشم تو

بی قرارم بی قرارچشم تو

گربیایی درقدمگاه زمان

می شود خاموش فانوس خزان

درشهاب روشن احساس من

تازه می روید هزاران نسترن

 

مرز دلواپسی

من از بی کسی های بی انتها

میان حریقی ز هذیان و تب

به دنبال دستی پر از سادگی

تو را یافتم - درنفسهای شب

برای عبور از دل بی کسی

شدی تکیه گاهم - شدی مرهمم

تو را خواستم - شک نکردم به عشق

اگر چه پر از آیه های غمم

غریبی مکن با من شب زده

مرا با خودت تا به رویا ببر

کمک کن که بگذارم این بغض را

کنارت - برای ابد - پشت سر

زمانی که غمگین ترین می شوم

پر از بی پناهی - شبیه غروب

برایم تویی فرصت زندگی

تویی بهترین فصل یلدای خوب

او...

رفت و چشمم را برایش خانه کردم برنگشت

آفتابی را برایش سایه کردم برنگشت