...

هو الشافی

If ever you need me, I hope you let me know

هر آینه نیازمندم بودی , ای کاش که بگویی

 

No one ever said life would be easy,

کسی نگفته است که زندگی کار ساده ایست

 

And it seems so unfair sometimes.

گاهی بسیار سخت و ناخوشایند مینماید

 

Yet life’s ups and downs

اما با تمام فراز و فرودهایش, زندگی

 

Make us better and stronger,

از ما انسانی بهتر و نیرومند تر میسازد

 

Even though we may not realize it  at the moment.

حتی اگر در لحظه حقیقت آن را درنیابیم

 

Remember

به یاد آر ...

 

When you hurt, let the pain out.

که در آزردگی, رنج از خود دور کنی.

 

When you’re sad, let the tears flow.

در دلتنگی, بگذاری اشکهایت جاری شوند.

 

When you’re angry, release it.

در خشم ,خود را رها سازی.

 

When frustration sets in, work it out.

در ناکامی به خود چیره شوی.

 

Help yourself as much as you can.

تا میتوانی یار خود باش

 

You can be your own best friend.

میتوانی بهترین دوست خود باشی

 

But when you need to share your confusion, let me know.

اما به هنگام آشفتگی مرا خبر کن

 

I try to know when to be there,

میکوشم, بدانم چه وقت باید در کنارت باشم .

 

But I can’t always, unless you let me know.

اما گاه ممکن نیست, پس خبرم کن.

 

Love is the greatest gift we can give to one another

عشق بالاترین هدیه است که میتوانیم به یکدیگر بدهیم.

 

And giving is one of the greatest joys life bestows upon us

و ایثار یکی از بزرگترین لذتهایی است که به ما ارزانی شده .

 

I’m here to give to you, whenever and for always.

من اینجایم هر زمان و همیشه, تا هرآنچه دارم به تو هدیه کنم

 

 
 
لوری وایمر
  

آدم برفی

یادت اون روز برفی
وسط فصل زمستون
تو پریدی پشت شیشیه
من زدم از خونه بیرون

یادت اشاره کردی
آدمک برفی بسازم
واسه ساختنش رو برفا
هرچی که دارم ببازم

گوله گوله برف سرد و
روی همدیگه می چیدم
شاد و خندان بودم انگار
که به آرزوم رسیدم

رو پیشونیش با یه پولک
یه خال هندو گذاشتم
واسه چشماش دو تا الماس
جای پوس گردو گذاشتم

رو سینش با شاخه یاس
یه گلوبند و کشیدم
روی لبهاش با اجازت
طرح لبخند رو کشیدم

یادم با نگرونی
تو یه ها کردی رو شیشه
دزدکی برام نوشتی
تکلیف قلبش چی میشه

شرم گرم لحظه ها رو
توی اون سرما چشیدم
سرخیش رو پوست سرد
آدمک برفی کشیدم

قلبم رو دادم نگفتم
تن اون از جنس برفه
عاشقونه فکر میکردم
نمیگفتم نمی صرفه

ولی فصل آشنایی
زود گذر بود و گریزون
شما از اون خونه رفتین
آخر همون زمستون

رفتی و قصه اون روز
واسه من مثل یه خواب شد
از تب گرم جدایی
آدمک برفی هم آب شد

کاشکی میشد که دوباره
روبروت یه جا بشینم
یا که رد پات رو برف
توی کوچمون ببینم

کاشکی میشد توی دنیا
هیچ کسی تنها نباشه
عمر آدم برفی هامون
امروز و فردا نباشه

قول میدم تا آخر عمر
دیگه قلبم رو نبازم
بعد تو تا آخر عمر

آدمک برفی نسازم ....