یاد خدا

در لحظه شادی:پروردگار را ستایش کن. حمد و سپاس مخوص اوست و هیچ کس و هیچ چیز در مرتبه او شایسته ثنا نیست .

در لحظه سختی :فقط از خداوند کمک بخواه .او بهترین فریادرس است و همیشه با تو در کنار توست .

در لحظه حیرانی و گمراهی:فقط خدا را خدا جستجو کن .او هدایت گر به سوی نعمت هاست.راه درست را از او بخواه چرا که تنها او از پیدا و نهان با خبر است.
در لحظه آرامش:معبود را مناجات کن .او تنها اجابت کننده دعاهاست. برای همه دعا کن به خصوص برای کسانی که در حقشان بدی کرده ای و همین طور برای کسانی که با تو مشکل دارند ودر آخر برای خواسته های خودت دعا کن .او گوش می دهد .
در لحظه ناامیدی :امیدت به خدا باشد .او امید ناامیدان است و همیشه به یاد داشته باش که از" این بگذرد".
در لحظه تنهای :پروردگار را صدا بزن .او هیچ وقت بنده اش را تنها نمی گذارد.همین الان می توانی حضورش را در کنارت حس کنی.فقط کافی است صدایش بزنی. او تنها یار تنهایی هاست.
در لحظه نیاز:حاجت خود را از درگاه خالق هستی طلب کن زیرا "نتیجه طلب از خلق اگر روا شود منت و اگر نه ذلت " در حالی که طلب از او بر آورده شود نعمت ". و اگرنه حکمت "و به خاطر داشته باش که او بی نیاز مطلق است.
در لحظه دردناک :به خداوند اعتماد کن.او بهترین معتمد است و هرگز پشت تو را خالی نمی کند. برای هر دردی درمانی اندیشیده است.
در لحظه دلشکستگی :دلت را به خداوند بده.او بهترین مونس است.همیشه برای تو وقت دارد وهیچ گاه دل تو را نمی شکند.
در لحظه عاشق شدن :خالق عشق را در نظر داشته باش.باید از عشق زمینی به عشق آسمانی رسید.
در لحظه نگرانی و دلواپسی:از ذکرش غافل نشو چون "یاد خدا آرام بخش دلهاست. "همه چیز درحیطه قدرت و کنترل اوست.پس توکلت فقط به خدا باشد.کارها را به او بسپار تا زمان انتظاربه آخر برسد.
در لحظه پیروزی :از معبود تواضع و فروتنی طلب کن.از غرور بپرهیز که بزرگترین اشتباه است که خدا از غرور خیلی بدش می آید .
در لحظه شکست:مطئمن باش خداوند دست تو را گرفته است و نمی گذارد زمین بخوری مگر انکه که خودت دست او را رها کنی. هر شکستی باید مقدمه ای برای پیروزی باشد.
در لحظه ضعف و ناتوانی :از قادر مطلق توانایی بخواه.هیچ چیز برای او غیر ممکن نیست. همه چیز برای خداوند بزرگ ممکن هست ممکن.
در لحظه کار:به خداوند تکیه کن.او محکم ترین تکیه گاه و پشتیبان است.و هر کاری را به نام او شروع کن .بکوش و پشتکارداشته باش .سپس همه چیز را به خداوند واگذار کن.کسی که خود حرکت می کند.خداوند به او برکت می دهد.
در لحظه تاریکی:با نور کلامش دلت را روشن کن و آن را مایه برکت و روشنایی زندگی خود قرار بده.
در لحظه پریشانی :به خداوند پناه ببر که او امن ترین پناهگاه است.و سر پناه بی پناهیان.
در لحظه دلتنگی :با معبود خود راز و نیاز کن.او دانای اسرار و نهان و محرم رازهاست.
همیشه در همه حال پروردگار را با صدای آرام و با احترام بخوان.او قدرت و ظرفیت و انجام هر کاری را دارد.توجه ات را از خود و خلق برداشته و به وی معطوف کن.
خداوند تو را عاشقانه .بدون هیچ قید و شرطی تو را دوست می دارد .و هیچ چیز نمی تواند از شدت این عشق بکاهد.او در لحظه های خواب و بیداری ,اضطراب و آرامش ,کار و تفریح و خلاصه در هر موفقیت و شرایطی مراقب تو و لطفش شامل حالت است.به معبود بیندیش ایمانت را محکم کن و از او آمرزش بخواه.همه چیز درست می شود.انشاءالله

اضداد زمان ما

اضدادِ زمان ما

 

ما امروزه خانه­های بزرگتر اما خانواده­های کوچکتر داریم؛ راحتی بیشتر اما زمان کمتر !

مدارک تحصیلی بالاتر اما درک عمومی پایین­تر؛ آگاهی بیشتر اما قدرت تشخیص کمتر داریم!

متخصصان بیشتر اما مشکلات نیز بیشتر؛ داروهای بیشتر اما سلامتی کمتر !

بدون ملاحظه ، ایام را میگذرانیم، خیلی کم میخندیم، خیلی تند رانندگی میکنیم، خیلی زود عصبانی میشویم، تا دیروقت بیدار میمانیم، خیلی خسته از خواب برمیخیزیم، خیلی کم مطالعه میکنیم، اغلب اوقات تلویزیون نگاه میکنیم و خیلی بندرت دعا میکنیم.

چندین برابر مایملک داریم اما ارزشهایمان کمتر شده است. خیلی زیاد صحبت میکنیم، به اندازه کافی دوست نمیداریم و خیلی زیاد دروغ میگوییم.

زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما نه زندگی کردن را؛ تنها به زندگی، سالهای عمر را افزوده ایم و نه زندگی را به سالهای عمرمان !

ما ساختمانهای بلندتر داریم اما طبع کوتاه تر، بزرگراه های پهن تر اما دیدگاه های باریکتر !

بیشتر خرج میکنیم اما کمتر داریم، بیشتر میخریم اما کمتر لذت میبریم !

ما تا ماه رفته و برگشته ایم اما قادر نیستیم برای ملاقات همسایه جدیدمان از یک سوی خیابان به آن سو برویم.

فضای بیرون را فتح کرده ایم اما نه فضای درون را، ما اتم را شکافته ایم اما نه تعصب خود را !

بیشتر مینویسیم اما کمتر یاد میگیریم، بیشتر برنامه میریزیم اما کمتر به انجام میرسانیم!

عجله کردن را آموخته ایم و نه صبر کردن، درآمدهای بالاتری داریم اما اصول اخلاقی پایین­تر

کامپیوترهای بیشتری میسازیم تا اطلاعات بیشتری نگهداری کنیم، تا رونوشت های بیشتری تولید کنیم، اما ارتباطات کمتری داریم. ما کمیت بیشتر اما کیفیت کمتری داریم.

اکنون زمان غذاهای آماده اما دیر هضم است، مردان بلند قامت اما شخصیت های پست، سودهای کلان اما روابط سطحی  !

فرصت بیشتر اما تفریح کمتر، تنوع غذای بیشتر اما تغذیه ناسالم تر؛ درآمد بیشتر اما طلاق بیشتر؛ منازل رویایی اما خانواده های از هم پاشیده !

بدین دلیل است که پیشنهاد میکنم از امروز شما هیچ چیز را برای موقعیتهای خاص نگذارید، زیرا هر روز زندگی یک موقعیت خاص است.

در جستجوی دانش باشید، بیشتر بخوانید، در ایوان بنشینید و منظره را تحسین کنید بدون آنکه توجهی به نیازهایتان داشته باشید!

زمان بیشتری را با خانواده و دوستانتان بگذرانید، غذای مورد علاقه تان را بخورید و جاهایی را که دوست دارید ببینید.

زندگی فقط حفظ بقاء نیست، بلکه زنجیره ای ازلحظه های لذتبخش است !

از جام کریستال خود استفاده کنید، بهترین عطرتان را برای روز مبادا نگه ندارید و هر لحظه که دوست دارید از آن استفاده کنید.

عباراتی مانند ”یکی از این روزها“ و ”روزی“ را از فرهنگ لغت خود خارج کنید. بیایید نامه ای را که قصد داشتیم ”یکی از این روزها“ بنویسیم همین امروز بنویسیم.

بیایید به خانواده و دوستانمان بگوییم که چقدر آنها را دوست داریم. هیچ چیزی را که میتواند به خنده و شادی شما بیفزاید به تاُخیر نیندازید.

هر روز، هر ساعت و هر دقیقه خاص است و شما نمیدانید که شاید آن میتواند آخرین لحظه باشد.

نامه خداحافظی

گابریل گارسیا مارکز نویسنده 73 ساله و چهره تابناک ادبیات آمریکای لاتین و جهان به علت بیماری از زندگی اجتماعی کناره گرفت. او به سرطان غدد لنفاوی مبتلا شده است و به نظر می رسد که حالش مرتباً بدتر می شود. مارکز یک نامه خداحافظی برای دوستانش نوشته که حقیقتاً تکان دهنده است. گفتنی است مارکز نویسنده رمان هایی چون «صد سال تنهایی»، «گزارش یک قتل» ، «از عشق و شیاطین دیگر» ، « پاییز پدرسالار» و ... است که در سال 1982 نیز برنده جایزه نوبل شد.

 

اگر خداوند برای لحظه ای فراموش می کرد که من عروسکی کهنــه ام و تکه ی کوچکی زندگی به من ارزانی می داشت. احتمالاً همه آنچه را که به فکرم می رسید نمی گفتم، بلکه به همه چیزهایی که می گفتم فکر می کردم.


ارج همه چیز در نظر من نه در ارزش آنها که در معنایی است که دارند، کمتر می خوابیدم و بیشتر رویا می دیدم. چون می دانستم هر دقیقه که چشممان را برهم می گذاریم شصت ثانیه نور را از دست می دهیم.


هنگامی که دیگران می ایستادند راه می رفتم و هنگامی که دیگران می خوابیدند بیدار می ماندم ، هنگامی که دیگران صحبت می کردند گوش می دادم و از خوردن یک بستنی شکلاتی چه حظی که نمی بردم!


اگر خداوند تکه ای زندگی به من ارزانی می داشت. قبایی ساده می پوشیدم. نخست به خورشید چشم می دوختم و نه تنها جسمم که روحم را عریان می کردم.


خدایا اگر دل در سینه ام همچنان می تپید نفرتم را بر یخ می نوشتم و طلوع آفتاب را انتظار می کشیدم.... روی ستارگان با رویایی ون گوکی شعری بندیتی (1) را نقاشی می کردم. و صدای دلنشین سرات(2) ترانه عاشقانه ای بود که به ماه هدیه می کردم. با اشک هایم گل های سرخ را آبیاری می کردم تا درد خارهاشان و بوسه گلبر گهایشان در جانم بخلد.

خدایا اگر تکه ای زندگی می داشتم نمی گذاشتم حتی یک روز بگذرد بی آنکه به مردمی که دوستشان دارم نگویم که دوستشان دارم. به همه مردان و زنان می قبولاندم که محبوب من اند و در کمند عشق عشق زندگی می کردم. به انسان ها نشان می دادم که چه در اشتباهند که گمان می برند وقتی پیر شدند دیگر نمی توانند عاشق باشند. و نمی دانند زمانی پیر می شوند که دیگر نتوانند عاشق باشند!

به هرکودکی دو بال می دادم اما رهایش می کردم تا خود پرواز را بیاموزد به سالخوردگان یاد می دادم که مر گ نه با سالخوردگی که با فراموشی سر می رسد.


آه انسان ها، از شما چه بسیار چیزها که آموخته ام. من دریافته ام که همگان می خواهند در قله کوه زندگی کنند، بی آنکه بدانند خوشبختی واقعی وابسته ضجه ای است که در دست دارند.

دریافته ام که وقتی طفل نوزاد برای اولین بار با مشت کوچکش انگشت پدر را می فشارد او را برای همیشه به دام می اندازد. دریافته ام که یک انسان فقط هنگامی حق دارد به انسانی دیگر از بالا به پایین بنگرد که ناگزیر باشد او را یاری دهد تا روی پای خود بایستد.


من از شما بسی چیزها آموخته ام. اما در حقیقت فایده چندانی ندارند. چون هنگامی که آنها را در این چمد ان می گذارم. بدبختانه در بستر مرگ خواهم بود