دلتنگ تر از همیشه !

یک دل عاشق

دلتنگ تر از همیشه...

اینک که درکنارم نیستی و شانه هایت خالی است ودوباره دلتنگی هابه سراغم خواهد آمد و باز مثل گذشته تنهاتر از گنجشکی خواهد شدکه بر روی بام خانه دلتنگی ها نشسته و خسته و پر از حرفهای ناگفته است...!

با این که همیشه برای دیدن تو صبر کرده است ... در انتظار بوده است و همیشه برای دیدنت لحظه شماری کرده است اما دیگر بهانه بودن با تو را می کند با اینکه انتظار طعم شیرین فاصله میان این لیلی و مجنون است و برای این دو قلب عاشق و دو دلدار صادق همین یک لحظه دیدن نیز کافی است ؛اما باز این آرزویش این است که آرزویمان با حقیقت بپیوندد و دست در دست هم درسرزمین عشاق از همه عاشق تر و از همه صادق تر قدم بزنیم ...

این دل ساده و پر از احساس عاشقانه می خواهد با نوازشهای تو آرام گردد و تنها به این انتظار سرد دلخوش نگردد...

هرچه می گویم «عزیز دلم» انگار که صدایم بی صداست !

هرچه با عاشقانه تر برایت از عشق می نویسم انگار که دفتر عشقم متنهایش بی معناست و تمام احساسش همچو برگ پاییز خزان است... هرچه به سوی تو نفس زنان می دود باز احساس می کند که از ستاره ها نیز از او دورتری و تنها به تجسمی از تصویر خیالی تو درذهنش دلخوش است ... این دل دیوانه وار عاشق توست و عاشقتر از عاشقان معشوق توست... از دوردستها نیز اگر پروانه ای شمعی را ببیند محبوب خود می یابد و دور او هزارها بار می چرخد و در پایان نیز شمع از سوختن تمام می شود و پروانه نیز از سوخت شمع !

دلی که عاشق توست نمی خواهد برایش شمع باشی !

نمی خواهد برایش همان پروانه عاشق باشی !

فقط می خواهد برایش همدرد باشی آرزو دارد تا برایش همیشگی باشی... مثل شمع نباشی که می سوزاند و نمی سازد... آری این دل می خواهد عاشق واقعیش باشی ... یار وفادارش باشی... و برای او شریک زندگی باشی ! دلتنگم مهربانم ؛ کجایی ؟ اکنون جای خالی تو را درکنارم احساس می کنم و زندگی را کاووسی بیش نمی دانم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد