گل زیبا و تنها و پریشان حال و بی پروا
گل خوشبو ما گل زیبا
گل زیبا و تنها و پریشان حال و بی پروا
که هرگز او نمی ترسد ز باد سرد پائیزی
ز مردن یا ز پرپر گشتن و پژمرده خندیدن
و یا فریاد تنهایی سرودن در پس دیوار بشکسته
نمی ترسد ز دوری از میان محفل گلها
گذشتن از کنار منزل آخر
به دلداری و غمخواری فداگردیدن
و خوشبو نمودن کوچه باغ عشق را
به لب آوردن آواز جانبخش پرستاری
نمی ترسد ...........نمی ترسد
گل خوشبو گل زیبا
گل زیبا و تنها و پریشان حال و بی پروا
از او بهتر بود خاری
که از جان و تن آن گل کند با جان نگهداری
همان خاری
که با عشق گرانقدرش به برگ گل کند یاری
که شاید گل بخواند با دلش آواز دلداری و غمخواری
گل خوشبو گل زیبا