خانه عناوین مطالب تماس با من

آوای آسمانی

آوای آسمانی

درباره من

من از قبیله عشقم من از تبار بارانم به سر شور و شری دارم به دل نور و نوایی ادامه...

پیوندها

  • حرف دل
  • غمی غمناک
  • شب کولی
  • عشق همیشه ماندگار
  • چشمای نازت مونده به یادم
  • شبهای روشن
  • عاشقانه ها
  • آرزوی محال
  • ۲۵cent
  • کاملا شخصی و ....
  • مهربانی
  • همیشه غایب
  • لاحول و لا قوة الا باالله

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • یاد خدا
  • اضداد زمان ما
  • نامه خداحافظی
  • اگرمیدانستی...
  • ...
  • آدم برفی
  • خدا هست
  • [ بدون عنوان ]
  • مطمئن باش
  • از خودم
  • تو آنجا؛ من اینجا
  • آرزو
  • بگذر از من
  • دنیا دو روزه
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • مرداد 1387 1
  • خرداد 1387 1
  • اردیبهشت 1387 2
  • بهمن 1386 2
  • دی 1386 1
  • آبان 1386 1
  • مرداد 1386 1
  • تیر 1386 3
  • خرداد 1386 3
  • اردیبهشت 1386 5
  • اسفند 1385 2
  • بهمن 1385 4
  • آذر 1385 2
  • آبان 1385 2
  • مهر 1385 5
  • شهریور 1385 16

آمار : 69876 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • یاد خدا دوشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1387 09:27
    در لحظه شادی:پروردگار را ستایش کن. حمد و سپاس مخوص اوست و هیچ کس و هیچ چیز در مرتبه او شایسته ثنا نیست . در لحظه سختی :فقط از خداوند کمک بخواه .او بهترین فریادرس است و همیشه با تو در کنار توست . در لحظه حیرانی و گمراهی:فقط خدا را خدا جستجو کن .او هدایت گر به سوی نعمت هاست.راه درست را از او بخواه چرا که تنها او از پیدا...
  • اضداد زمان ما یکشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1387 08:27
    اضدادِ زمان ما ما امروزه خانه­های بزرگتر اما خانواده­های کوچکتر داریم؛ راحتی بیشتر اما زمان کمتر ! مدارک تحصیلی بالاتر اما درک عمومی پایین­تر؛ آگاهی بیشتر اما قدرت تشخیص کمتر داریم! متخصصان بیشتر اما مشکلات نیز بیشتر؛ داروهای بیشتر اما سلامتی کمتر ! بدون ملاحظه ، ایام را میگذرانیم، خیلی کم میخندیم، خیلی...
  • نامه خداحافظی دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1387 11:49
    گابریل گارسیا مارکز نویسنده 73 ساله و چهره تابناک ادبیات آمریکای لاتین و جهان به علت بیماری از زندگی اجتماعی کناره گرفت. او به سرطان غدد لنفاوی مبتلا شده است و به نظر می رسد که حالش مرتباً بدتر می شود. مارکز یک نامه خداحافظی برای دوستانش نوشته که حقیقتاً تکان دهنده است. گفتنی است مارکز نویسنده رمان هایی چون «صد سال...
  • اگرمیدانستی... دوشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1387 11:43
    اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم سکوت را فراموش می کردی تمامی ذرات وجودت، عشق را فریاد می کرد. اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم چشمهایم را می شستی و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد می دادی. اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم نگاهت را تا ابد بر من می دوختی تا من بر سکوت نگاه تو رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش...
  • ... شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1386 15:17
    هو الشافی If ever you need me, I hope you let me know هر آینه نیازمندم بودی , ای کاش که بگویی No one ever said life would be easy, کسی نگفته است که زندگی کار ساده ایست And it seems so unfair sometimes. گاهی بسیار سخت و ناخوشایند مینماید Yet life’s ups and downs اما با تمام فراز و فرودهایش, زندگی Make us better and...
  • آدم برفی یکشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1386 09:38
    یادت اون روز برفی وسط فصل زمستون تو پریدی پشت شیشیه من زدم از خونه بیرون یادت اشاره کردی آدمک برفی بسازم واسه ساختنش رو برفا هرچی که دارم ببازم گوله گوله برف سرد و روی همدیگه می چیدم شاد و خندان بودم انگار که به آرزوم رسیدم رو پیشونیش با یه پولک یه خال هندو گذاشتم واسه چشماش دو تا الماس جای پوس گردو گذاشتم رو سینش با...
  • خدا هست سه‌شنبه 11 دی‌ماه سال 1386 11:52
    سلام به دوستان گلم من بازم اومدم در اوج دلتنگی و دلشکستگی درنهایت بی کسی و بغض زمانی که همه فراموشت کرده اند و محبت و دوستی و از تو دریغ میکنن آن زمانی که دستی نمی بینی تا به یاریت بشتابد و شانه های غمگین و خسته ات را پناهی باشد بدان همیشه گوش شنوایی منتظر شنیدن غصه های تو هست آرام غصه هایت را بگو بغض های کهنه و...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 2 آبان‌ماه سال 1386 09:03
    سلام شرمنده ام از اینکه خیلی وقته نتونستم بیام . این روزا مشکل و مشغله فراون بود . از این به بعد سعی می کنم بیشتر به وبلاگم برسم و به شما دوستان گلم سربزنم .
  • مطمئن باش سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 13:53
    مطمئن باش و برو ضربه ات کاری بود دل من سخت شکست وچه زشت به من و سادگی ام خندیدی به من و عشقی پاک که پرازیاد تو بود و خیالم می گفت تا ابد مال تو بود تو برو؛ برو تا راحتتر تکه های دل خود را آرام سر هم بند زنم
  • از خودم چهارشنبه 27 تیر‌ماه سال 1386 14:15
    باسلام خدمت دوستان خوب و گلم یکی از دوستان خوب از من خواسته بودن که درمورد خودم بنویسم و اگه قابل بدونید یه چندکلمه ای از خودم بنویسم . آرزوهستم ۲۸ ساله حسابداری خوندم و کارمند هستم . به شعر و موسیقی علاقه دارم ولی متاسفانه درهیچ کدام از این موارد استعدادم شکوفا نشده ولی شعر دوست دارم و خیلی شعر می خونم و از اون...
  • تو آنجا؛ من اینجا دوشنبه 18 تیر‌ماه سال 1386 08:24
    تو آنجا من اینجا اسیر و پای دربند تو آنجا من اینجا دو مجنون و گرفتار دو درظاهرسلامت ولی درسینه بیمار تو آنجا مرا می جویی اما جز هوا نیست به جای پیکر من در برتو به نرمی می گشایی شعرهایم که پیچد عطر من در بستر تو صدای پای من می آید از دور که پر می گیرم از هرجا به سویت تو می بینی نگاه خسته ام را که می لغزد به رویت ولی...
  • آرزو چهارشنبه 6 تیر‌ماه سال 1386 08:23
    آه؛ای تیر؛ ای تیردلدوز! باز درزخم جانم نشستی آه؛ای خار؛خارجانسوز! باز در دیدگانم شکستی وای؛ای گرگ؛ای گرگ وحشی! چنگ و دندان به جانم شکستی آتش‌؛ای آتش؛ ای شعله ی مرگ! سوختی؛سوختی پیکرم را مشت خاکستری ماند ازمن سوختی بازخاکسترم را! از توانسوز؛درد روانکاه! رفت جانم؛ز جانم چه خواهی؟ ناله ام مرد درناتوانی ازتن ناتوانم چه...
  • بگذر از من یکشنبه 13 خرداد‌ماه سال 1386 09:36
    اگه راهم این روزا از تو یه کم دوره؛ببخش توی زندگی آدم؛ یه وقتا مجبوره ببخش بگذر از من اگه صبر و طاقتم؛ کافی نبود عکس من تو قاب رویایی که می بافی نبود بگذر از من اگه جمعه بود و باز دیر اومدم شب واسه گفتن قصه ها با تاخیر اومدم گل یکدونه گلدون بلور زندگی چی دارم واست به جز یه عالمه شرمندگی آرزوم همیشه این بوده که تو کسی...
  • دنیا دو روزه یکشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1386 08:17
    کاش می دانستی دنیا با همه وسعتش بی تو جایی برای ماندن ندارد اشک چشمانم هرشب سراغت را از کویر گونه هایم می گیرد ای دیدگانم از تنهایی تو الفبای اشک ریختن را آموخته اند و لحظه های گریانم با کوچ تو روان گشته اند؟ چرا از کوچه دلتنگی هایم گذر نمی کنی و برای چشمان مانده به راهم دستی تکان نمی دهی؟ بی تو قناریها خوش آواز...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1386 11:38
    اگه روزی دشمن پیدا کردی؛بدان در رسیدن به هدفت موفق بودی؟ اگه روزی تهدیدت کردند ؛‌بدان در برابرت ناتوانند! اگه روزی خیانت کردی ؛‌بدان قیمتت بالاست ! اگه روزی ترکت کردند ؛ بدان با تو بودن لیاقت می خواهد. ‌
  • انتظار چهارشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1386 09:34
    در انتهای انتظار سرد طوفانی من مانده ام و آغاز یک فصل پریشانی وقتی بهار از شاخه های کاج می تابید من بودم و یخ بستگیهای زمستانی در من صدای سبز گندمزار می پیچد اما دلم محو سکوتی بود پنهانی بادی که با خود برد برگ انتظارم را می ریخت برقصر دلم یک قطع ویرانی گاه عبور از امتداد لحظه های سرد دستی بروی شانه ام می کاشت؛ عریانی
  • باد مجنون دوشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1386 15:26
    به سحر که با مجنون ز تو آورد نشانی فلکت سلام گوید به زبان بی زبانی زجمال چهره جانا نفسی حجاب بگشا که غبار عم زخاطر ببری به گل فشانی به امید آن که روزی برسد بهار دل ها چه شکوفه ها که نشکفت به شاخه خزانی ! زترنم حضورت غم دل سبک ترآید چه کنم تو گو که دیگر نروی؛ برم بمانی؟ من و اشک دادخواهی؛ تو وحکمت الهی به در آی یک شب...
  • از پنجره تا خدا و دست یکشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1386 08:51
    پنجره را باز کن تا خدا را صدا بزنی تا بگویی چقدر دوستش داری *** اگر آن قدرکوچکی یا خسته که دستت به دستگیره پنجره نمی رسد تا بازش کنی آهسته خدا را صدا بزن تا پنجره را باز کن تا بگوید چقدر دوستت دارد
  • دلتنگ تر از همیشه ! شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1386 14:02
    یک دل عاشق دلتنگ تر از همیشه... اینک که درکنارم نیستی و شانه هایت خالی است ودوباره دلتنگی هابه سراغم خواهد آمد و باز مثل گذشته تنهاتر از گنجشکی خواهد شدکه بر روی بام خانه دلتنگی ها نشسته و خسته و پر از حرفهای ناگفته است...! با این که همیشه برای دیدن تو صبر کرده است ... در انتظار بوده است و همیشه برای دیدنت لحظه شماری...
  • جمله های زیبا شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1386 12:38
    به دو چیز عشق می ورزم :‌یک تو و دیگری وجود تو به دو چیز اعتقاد دارم :‌یک خدا و دیگری تو من در این دنیا دو چیز می خواهم : یک تو و دیگری خوشبختی تو تا همیشه من این دنیا را برای دو چیز می خواهم :‌یکی تو و دیگری برای با تو ماندن آرزوهایت را یادداشت کن خدواند آنها را فراموش نمی کند تو گاهی از خاطرات می رود اما که آنچه...
  • سهم من سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1385 11:09
    و سهم من از ازدحام چراغ ها مستطیل های سپیدی است که من آزادم تمامی چهار گوشه اش را بپیمایم بی هیچ واهمه ... جوی های عریضی که مشق پروازم را به تماشا نشسته اند می دانند که می از مستطیل گریخته ام... بوی بد تهاجم چراغ های وحشی به مشام می رسد و من گم و گیج از این هجوم نابرابر هم سطح مستطیل می شوم
  • عید داره میاد سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1385 10:35
    این روزها بوی عید می دهند و روزهای پرهیاهویی هستند. برای همین این متن رو انتخاب کردم شاید برای شما هم جالب باشه . نوروز در گستره جغرافیا در فرهنگ و سنن هر قوم و ملتی، روزهایی وجود دارد که ریشه تاریخی وفرهنگی داشته و جلوه ای از باورهایی است که حتی تا مقدسات دینی و مذهبی آنها پیش رفته و هویت فرهنگی و تاریخی آن جامعه را...
  • ولنتاین بر همه مبارک چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1385 09:56
    (روزعشاق) روزهایی بوجود آمده بدست بشر که یکی از آنها ؛ روز عشاق است جدا از این که همه به هم به خاطر هدیه ای کوچک به هم عشق می ورزند یا به خاطر روحی برزگ؛ میتوان درک کرد که چه میزان افراد در عشق و عاشقی پافشاری و ابرام دارند و چگونه عشقشان بادوام میماند. ولنتاین - یعنی رسیدن به خود - کمال - زیبایی و هر لحظه اش بوی عطر...
  • تلسیت چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1385 09:39
    باسلام خدمت دوستان و یاران محرم الحرام را به تمامی شما تسلیت عرض می نمایم التماس دعا
  • شاهکار خلقت خدا چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1385 09:18
    این مثنوى از مثنویهاى بهشت است این بیتها ابیات عشق و سرنوشت است این شعر از اشعار نغز راز دلهاست این شاهکار عشق و چاره ساز دلهاست اینک دل شاعر ز رازى بیقرار است آغاز فصل عاشقى از این قرار است یاران خطابم با شما مى‏خوارگان است این رازها دور از همه دلمردگان است اینک سخن از جام اسرار الستى است بحث از عجایب خلقت بازار هستى...
  • باز این چه شورش است چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1385 09:14
    بند اول باز این چه شورش است، که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و، چه ماتم است باز این چه رستخیز عظیم است، کز زمین بى نفخ صور، خاسته تا عرش اعظم است این صبح تیره، باز دمید از کجا، کزو کار جهان و، وضع جهان، جمله درهم است گویا طلوع میکند از مغرب، آفتاب کآشوب، در تمامى ذرات عالم است گر خوانمش قیامت دنیا، بعید...
  • به گونه ای شگفت دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1385 09:59
    مرا صدا بزن ای خورشید فرخنده عشق ای حقیقت هزار بهار هزار بنفشه مرا صدا بزن تا تجربه کنم آسمان و آفتابی دیگر بارانی دیگر و رنگین کمانی دیگر را مرا صدا بزن مرا صدا بزن تا باغی ویران شوم تا دوباره ، به گونه ای شگفت دربهار عشق بیافرینی مرا با هزار رنگین کمان هزار بنفشه مرا صدا بزن مرا صدا بزن ای خورشید فرخنده عشق
  • مناجات یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1385 14:49
    خدایا هدایتم کن خدایا هدایتم کن زیرا می دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است. خدایا هدایتم که ظلم نکنم زیرا می دانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است. خدایا نگذار دروغ بگویم زیرا دروغ ظلم کثیفی است . خدایا محتاجم نکن که تهمت به کسی بزنم زیرا تهمت خیانت ظالمانه ای است . خدایا ارشادم کن که بی انصافی نکنم زیرا کسی که انصاف...
  • پدر چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 09:56
    می خوام از تو بنویسم تو که مَردِ روزگاری توی این مرثیه بازار تو یه شعر تازه داری تو شبیه احترامی نازنین مث یه حاجت مث یه تندیس پاکی لحظة ناب عبادت می خوام از تو بنویسم تنها تو نیستی غریبه تو که یاد دادی به چشمام دنیا اندازة سیبه با تو تو نوروز هر سال نَحسیِ سیزده به در شد گُلا ون یکاد می خوندن وقتی اسم تو پدر شد با تو...
  • شب چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1385 08:36
    دیشب شب رویایی تو بود و تو نبودی درگوش من آوای تو بود و تو نبودی دل ؛‌ زیر لب آهسته تمنای تو می کرد در حسرت ایمای تو بود و تو نبودی نقاشی دریا که کشیدم تک و تنها محتاج تماشای تو بود و تو نبودی آن عطر قلم جوهر عشق و دل رسوا خواهان هوسهای تو بود و تو نبودی صد قافیه زد دل به هوای سرکویت دل ؛ وسعت دریای تو بود و تو نبودی...
  • 51
  • صفحه 1
  • 2